اهمیت برنامه ریزی توحیدی و نحوه رسیدن به آن | قسمت اول
اهمیت برنامه ریزی توحیدی و نحوه رسیدن به آن | قسمت اول
در نوشتار قبل گفته شد، یادگیری برنامه ریزی موحدانه و اجرای آن ، یکی از مهمترین و ضروریترین مسائلی است که باید به صورت جدی به آن پرداخته شود تا در سایه آن بتوانیم در زمره شیعیانی باشیم که امام روی آنها حساب باز میکنند. ضرورت داشتن یک زندگی با نظم و برنامهریزی موحدانه تقریباْ بر کسی پوشیده نیست ولی چگونگی جاری ساختن چنین نظم توحیدی در زندگی کاملا موضوعیت دارد.
باید توجه داشت، قرار است در هر یک از مراتب رشد انسانها، نظمی منحصر به آن دوره در زندگی فرد حاکم باشد و افراد در سایه چنین نظمی احساس آرامش کنند. ورود نظم خشک غربی به زندگی انسانها، آنها را از داشتن چنین نظمی خسته و نوعاْ بیزار میکند و بیشتر بر پریشانی افراد میافزاید. اگر به زندگی جوامع امروزی دقت کنیم، بیشترین عایدی و نتیجهای که افراد منظم دارند، تنها پیش بردن اهداف و کارهای خودشان است. آنها مانند کسی هستند که در یک اتاق تنها، فقط برای دغدغهها و مسائل زندگی خودش زنده است و زندگی میکند و زندگی او بیشتر شبیه زندگی رباتها است تا زندگی انسانهای سرزنده و خوشحال؛ در حالیکه ارمغان نظم توحیدی، زندگی پر برنامه با حداکثر ساعات مفید است که فرد با رویی گشاده و با آرامش در مواجهه با سایر افراد و تمام برنامهها قرار میگیرد.
سفارش امیرالمومنین علیهالسلام در آخرین لحظات زندگیشان مبنی بر داشتن تقوا و نظم در امور و تاکید بر آن، حکایت از امر مهمی است که نمیتوان به راحتی از کنار آن عبور کرد و به آن عمل نکرد.
نظم در لغت به معنای نخی است كه با آن دانههاى مرواريد و مانند آن را به رشته می كشند1. با توجه به معنای لغوی میتوان گفت، به واسطه نظم، تمام برنامههای انسان حول یک محور به صف میشوند و این برنامههای در صف قرار گرفته، قرار است انسان را به مقصدی برسانند. تصویر به نخ کشیده شدن چند دانه مروارید، یادآور تصویر تسبیحی است که نوعاً از آن تسبیح، برای ذکرگفتن استفاده میکنیم. در حقیقت برنامههای صف شده برای رسیدن به مقصدی حقیقی، نمادی از تسبیح هستند که هم خودشان مسبح اند و هم انسان را به تسبیح میرسانند. انسان موحد با داشتن چنین برنامههایی که همگی حول یک محور هستند، با نگاه مسبحانه به خدا ( تنزیه خداوند از داشتن هرگونه عیب و نقصی ) در مسیر حق، در پی برطرف کردن تمام نواقص و موانعشان در راستای رسیدن به مقصد اصلی هستند.
در سوره صف، به صف شدن مومنان با پرچمداری رسول برای ظهور دین حق صورت میگیرد. در حقیقت ظهور دین حق در تمام عالم، باید مقصد اصلی برنامههای ما باشد و همه برنامهها حول آن محور باشند و شکل بگیرند. اگر مقصد اصلی برنامهها، ظهور دین حق، به اهتزاز در آمدن پرچم توحید در سراسر عالم، احیاء قرآن در سراسر جهان و آماده شدن عالم برای درک نور امام حق باشد، خود به خود انسان برای رسیدن به چنین مقاصد والایی، در فرصت محدودی که دارد به کارها و برنامههای اصلی میپردازد و حتی لحظهای را مشغول لغو، کارهای بیهوده و لهوالحدیث نمیشود و در واقع برای حرکت در مسیر حق و برای رسیدن به حق، بزرگترین موانع ( لغو ، لهوالحدیث، کار بیهوده ) را برطرف میکند و اجازه ورود آنها را به داخل برنامهها نمی دهد.
رسیدن به چنین مقاصد والایی، میل و طلبی را در انسان شکل میدهد که انسان در تمام لحظات زندگیاش با رغبت و شوقی فراوان در حال طی مسیر است و موانع بیرونی او را خسته و دلزده نمیکند. حرارت چنین میل و طلبی کاملا درونی است و انسانها منتظر مشوق و محرکها از بیرون نخواهند بود و خودشان برنامهها را به ترتیب اولویت انجام داده و به ارزیابی آنها میپردازند.
طبق فرمایش امیرالمومنین عليهالسلام، روح حاکم بر تمام برنامهها و زندگی انسان، تقواست که در تک تک برنامهها جاری و ساری است ولی آنچه زندگی افراد را از یکدیگر متمایز میکند، چینش برنامهها یا به قولی دیگر صف شدن آنهاست که حکایت از اولویت بندی در برنامهها دارد.
اهمیت مقصد داری در زندگی
چرا اولویتبندی برنامه افراد مختلف با یکدیگر تفاوت دارد؟ از آنجایی که افراد مقاصد گوناگونی در زندگی دارند، بسته به مقصدی که مورد نظر آنهاست، اولویت برنامهها یا چینش و نظم آنها متفاوت میشود. بهعنوان مثال کسی که میخواهد قهرمان یک رشته ورزشی شود دائماً در حال ورزش است و رسیدگیهای لازم جسمی را انجام میدهد تا به هدف خویش در یک زمان مشخص برسد. یا افرادی که میخواهند در کنکور، رتبه زیر 100 بیاورند، اولویتبندی و چینش برنامههایشان کاملاً با سایر افراد متفاوت است.
پس برای اینکه بدانیم چگونه برنامههایمان منظم شوند و یک چینش مسبحانه پیدا کنند، ابتدا باید مقاصدمان را پیدا کنیم.
اگر مقصد هر فردی معلوم شود یعنی معلوم شود که او قصد دارد و میخواهد به کجا برسد، جهت برنامهها، نحوه چینش برنامهها (نظم برنامهها )، نوع آنها و زمان لازم برای هر برنامهای مشخص میشود. انسانها وابسته به مقصدی که میخواهند برسند یا به دست آورند طلب و میل و رغبت و انگیزه در آنها فعال میشود و همین میل و طلب در برنامه، به زندگی فرد عطر و رنگ جدیدی میدهند. درواقع مقصد انسانها، همان امر مطلوبی است که در طلب آن هستند و برای رسیدن به آن مطلوب، از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند. شاید این صحبتها کمی تکراری بهنظر برسد ولی تا فردی مقصدش را نشناسد، نمیتواند زندگی با نظم و برنامهای را تجربه کند. زمانی که انسانها زندگی بدون مقصد و غایتی را تجربه میکنند درواقع یک سری کار و برنامه را در فضای موهومی انجام میدهند که نهایتاْ نمیدانند آخرِ این همه کار و برنامه چه خواهد شد و از زندگیشان، به نوعی احساس پوچی و بلا تکلیفی خواهند داشت.
مقصد همانند چتری است که بر تمام برنامهها سایه میافکند و از این رو مقصد تاثیر به سزایی در جهت و محتوای برنامههای فرد دارد. به همین علت لازم است برای اینکه به برنامهریزی توحیدی در زندگی دست یابیم، لازم است ابتدا مقصد اصلی برای کل زندگی و بعد مقاصد جزئی برای هر برنامهای تعیین شود. هر اندازه مقصدی که تعیین میشود، شفافتر و مشخصتر باشد، برنامهها برای رسیدن به آن مقصد کاربردیتر و البته جدیتر خواهند بود و موانع موجود در زندگی، عامل از بین رفتن برنامهها در طول زمان نمیشود.
لازم به ذکر است انسانها به صورت کلی، یا در پی مقاصد حق اند یا در پی مقاصدی که حق نیستند.
اگر مقصدی حق نباشد، پس باطل است، پس اگر کسی در پی مقصدی جز مقصد حق برود، یعنی در پی پوچی و هیچ است.
بنابراین در گام اول، (بسیار) لازم است، مقصد اصلی زندگی و مقاصد جزئی را بر پایه حق شناسایی کنیم تا بتوانیم سایر مراحل برنامهداری و برنامهریزی را در زندگیمان، پیاده سازیم.
- فرهنگ ابجدی/ متن/ ۹۲۰ [↩]